جدول جو
جدول جو

معنی چرخ پیچ - جستجوی لغت در جدول جو

چرخ پیچ(چَ)
چرخ. حرکت دورانی. گردش بدور خود. پیچش و گردشی بسان حرکت چرخ. حرکتی چرخ مانند:
برآمد برآنسان که ناسود هیچ
بدان چرخ پیچان بصد چرخ پیچ.
نظامی (از آنندراج).
عالم هیچکس بهیچش کشت
چرخ پیچان بچرخ پیچش کشت.
نظامی (هفت پیکر).
که چون دارم این داوری را بسیچ
چگونه دهم چرخ را چرخ پیچ.
نظامی.
رجوع به چرخ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخ پی
تصویر فرخ پی
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پی، خجسته پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
(چَ خِ)
در اصطلاح ورزشکاران، چرخ زدن با یک پای تمام و نوک پای دیگر اما زیاد چرخ زدن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَهْ)
به لغت زند و پازند بمعنی زمستان باشد که در مقابل تابستان است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هزوارش ’زرپن’، ’زرپون’، پهلوی ’زیمستان’ زمستان... بنابراین زره پیچ مصحف ’زرپین’ است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نوعی از پیچ، دستار، و آن چنان باشد که یک پیچ از دستار تاب داده حلقه وار بطرف گوش و گردن می آویزند و آن را مرگ پیچ از آن نامند که دارندۀ آن خود را از غایت شجاعت گرفتار مرگ میداند، و این معمول بهادران است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(چَ پَ)
در اصطلاح ورزشکاران، پریدن بهوا در وقت چرخیدن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
میخی که قسمت پایینش دارای پیچ است و با پیچاندن فرو رود نه باکوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر پیچ
تصویر پر پیچ
پر غم، پر اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخ پی
تصویر فرخ پی
خجسته پی و خوشقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخ پی
تصویر فرخ پی
((فَ رُّ. پِ))
خوش قدم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میخ پیچ
تصویر میخ پیچ
آخیة
فرهنگ واژه فارسی سره